1 دوش از سر درد نیستی در مستی گفتم فلکا نیست شدم گر هستی
2 گفت این چه علی لاست که بر ما بستی بوطالب نعمه بر زبان ران رستی
1 دلم را انده جان میندارد چنان کاید جهانی میگذارد
2 حدیث عشق باز اندر فکندست دگر بارش همانا میبخارد
1 در همه مملکت مرا جانیست هر زمان پایبند جانانیست
2 در کنارم به جای دمسازی تا سحرگه ز دیده طوفانیست
1 ساقیا بادهٔ صبوح بیار دانهٔ دام هر فتوح بیار
2 قبلهٔ ملت مسیح بده آفت توبهٔ نصوح بیار