1 تو مردمک چشم من مهجوری زان با همه نزدیکیت از من دوری
2 نی نی غلطم تو جان شیرین منی زان با منی وز چشم من مستوری
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 تا در پی دهانش بگذاشتم قدم را گفتم به هر وجودی کیفیت عدم را
2 محمود بوسه میزد پای ایاز و میگفت بنگر چه میکند عشق سلطان محتشم را
1 چنان بر صید مرغ دل فکند آن زلف پرچین را که شاهی افکند بر صعوهٔ بیچاره شاهین را
2 گهی زلفش پریشان میکند یک دشت سنبل را گهی رخسارش آتش میزند یک باغ نسرین را
1 اولم رام نمودی به دل آرامیها آخرم سوختی از حسرت ناکامیها
2 تو و نوشیدن پیمانه و خشنودی دل من وخاک در میخانه و بدنامیها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به