- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بخویشتن زچه بستی دلا تو تهمت هستی که تو حبابی و از بحر بود این همه مستی
2 فکند لطمه موج فراق چون بکنارت بخود مبند تو تهمت گمان مدار زهستی
3 خداپرستی و حق جوئی است تلخ بکامت که کام تو شده شیرین زذوق نفس پرستی
4 تو را که مرکز خاکست و چار طبع مخالف کجا بمرکز علوی روی زمرکز پستی
5 به پیش شمعت پروانه لاف عشق نزیبد تو را که نیست بر آتش مجال بود و نشستی
6 درون زنقش صنم بر زبان بذکر صمد بکعبه سجده مبرایکه خود صنم بشکستی
7 اگر بحلقه آنزلف تابدار اسیری سزد که گویمت آشفته از کمند برستی
8 مرا چو دست تهی شد زخیر و نامه سیاهم بجد و جهد بدامان مرتضی زده دستی
9 دلا بحلقه حبل المتین عشق بزن دست که از کمند علایق بگویمت که بجستی