1 ای که جویی جمال شاهد جان جان نهانست زیر پردهٔ جسم
2 این جهان و آنچه در جهان بینی عدمی خودنماست همچو طلسم
3 یک معمّاست آنچه خوانی لفظ یک مسمّاست آنچه دانی اسم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بهار آمدکه ازگلبن همی بانگ هزار آید به هر ساعت خروش مرغ زار از مرغزار آید
2 تو گویی ارغنون بستند بر هر شاخ و هر برگی ز بس بانگ تذرو و صلصل و دراج و سار آید
1 بر دلم صدهزار نیشترست بلکه از صدهزار بیشترست
2 شرح یک ماجرا ز دردسرم موجب صدهزار درد سرست
1 خیمهٔ زربفت زد بر چرخ نیلی آفتاب از پرند نیلگون آویخت بس زرین طناب
2 بال بگشود از پس شام سیه صبح سفید همچو سیمین شاهبازی از پی مشکین غراب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به