- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو جام جمی، اما در جام نمیدانی این رمز نمی بینی، این قصه نمیخوانی
2 هرگز نبود دل را ذوق سر و سامانی زان ذوق که من دیدم در بی سر و سامانی
3 هرچند که یک ذره خالی ز خدا نبود لیکن چه زند موری با فر سلیمانی؟
4 بی روی نگار من، وان باغ و بهار من ای نور، تو تاریکی، ای روضه، تو زندانی
5 زان پیش که مرگ آید جامی دو بدست آور چون فوت شود فرصت، چه سود پشیمانی؟
6 ای عشق، تو درمانی هم راهبر جانی ای چهره، تو تابانی، ای زلف پریشانی
7 با این همه خوبیها جان از تو توان بردن نتوان ز تو جان بردن، الا بگران جانی
8 در عشق و هوای او با جور و جفا خو کن هرگز نتوان رفتن این راه بآسانی
9 قاسم، ره عرفان رو تا هر طرفی بینی صد کوس اناالحقی صد نعره «سبحانی »