1 ای عاجز از ادراک کمال تو گمان هرچ آن نه ره تست گرفتم کم آن
2 جز قدرت دست تو در آفاق که کرد از یک سر ماه تیر و از سری هم دو کمان
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز
1 مرا خدای اگر عمر جاودان بدهد بجای هر سر مویم دو صد زبان بدهد
2 بصد هزار لغت هر زبان سخن گوید چنانک داد فصاحت گه بیان بدهد