1 ای عاجز از ادراک کمال تو گمان هرچ آن نه ره تست گرفتم کم آن
2 جز قدرت دست تو در آفاق که کرد از یک سر ماه تیر و از سری هم دو کمان
1 شاه جهان چو پای فرا پیش صف نهاد دشمن برای تیر وی از جان هدف نهاد
2 دارای دین طغایتمور خان که بر دلش ایزد بروز کین رقم لاتخف نهاد
1 مرا چو یاد خراسان گذر کند بضمیر ز خون دیده کنم همچو لاله برگ زریر
2 چنانم آتش دل بر فلک زبانه زند که یک شرر بود از شعله هاش چرخ اثیر