- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یکی بار دل در گل افتاده ای سخن راند در خبث آزاده ای
2 سخن چین، حدیثش، به آزاده گفت نگر تا چه سان گوهر راز سفت
3 که بگذار بیهوده گفتار را به کج نغمه، مگشای منقار را
4 مرا هست در پیش، راهی شگرف به صد حیرتم غرق و دریاست ژرف
5 به ساحل اگر بخت شد رهنمون و زین لجه، رخت من آمد برون
6 ندارم ز بد گفتنش هیچ باک کجا گیرد آلودگی، جان پاک؟
7 وگر برنیاید سبویم درست شود رشته ها پنبه و کار سست
8 از آنم نکوتر نگوید کسی سزاوار ناخوشترم زان بسی
9 حزین، سیرت رهروان یادگیر سراسر حدیث جهان بادگیر
10 تو را با خود افتاده، آموزگار به نیک و بد کس مبر روزگار
11 حریفان دغلباز و ره پیچ پیچ مبادا که فرصت ببازی به هیچ