ای به سویت همه را روی نیاز از جامی هفت اورنگ 45

ای به سویت همه را روی نیاز

1 ای به سویت همه را روی نیاز چشم لطف تو به روی همه باز

2 عاشقان کشته سودای تواند داغ بر دل به تمنای تواند

3 درد دم بر دم تو همدمشان داغ بی مرهم تو مرهمشان

4 رسته از خود ز پرستندگیت خواجگی یافته از بندگیت

5 خرقه فقر و فنا پوشیده در ره صدق و صفا کوشیده

6 گردن افراخته از طوق سگی کرده در راه وفا تیز تگی

7 بنده جامی که سگ ایشان است همچو ایشان ز وفاکیشان است

8 در کمند تو فتاده ست به بند خالی از داغ سگانش مپسند

9 بست از خوان غنا دیده خویش استخوانی نهش از فقر به پیش

10 صبر بر فقر و فناش آیین کن تلخی صبر بر او شیرین کن

عکس نوشته
کامنت
comment