دل می کنی جراحت و مرهم نمیدهی از کمال خجندی غزل 1028

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

دل می کنی جراحت و مرهم نمیدهی

1 دل می کنی جراحت و مرهم نمیدهی عیسی دمی و آب به آدم نمیدهی

2 داروی جان ز حقه لبهات میدهد با جان خسته چاشنی هم نمیدهی

3 کوی تو کعبه و لب لعل تو زمزم است آبی چرا به تشنه زمزم نمیدهی

4 دست رقیب نیز به آن لب نمی رسد باری بدیو شکر که خانم نمی دهی

5 وردم دعای نسبت به محراب ابروان کز درد و غم وظیفه من کم نمیدهی

6 نامحرمان کجا بحریم نور را برند چون را در آن مقام به محرم نمیدهی

7 زیبد گدانی در دلبر ترا کمال کان سلطنت به ملک دو عالم نمیدهی

عکس نوشته
کامنت
comment