رفتی و من ملازم این منزلم هنوز از جامی غزل 465

رفتی و من ملازم این منزلم هنوز

1 رفتی و من ملازم این منزلم هنوز ز آب مژه به کوی تو پا در گلم هنوز

2 راندی چو برق محمل خود گرم و من چو ابر در گریه و فغان ز پی محملم هنوز

3 بگسست چون زمام شتر رشته حیات دست از دوال محمل تو نگسلم هنوز

4 ای گشته دل ز تیغ جفای توام دو نیم با من دو دل مباش که من یک دلم هنوز

5 من مرغ نیم بسملم از شوق تیغ تو تو تیغ ناکشیده پی بسملم هنوز

6 فرسود چشم غرقه به خون زیر خاک و من مستغرق مشاهه قاتلم هنوز

7 جامی نهاده چشم به طاق مزار خویش یعنی به شکل ابروی تو مایلم هنوز

عکس نوشته
کامنت
comment