1 ای آنکه بروی قبله خوبانی دل را دل و تن را تن و جان را جانی
2 گفتم بدلت خریدم از نادانی اکنون که پدید است بجان ارزانی
1 دیر آمدن شاه برآورد ز من دود گر دیرتر آید برود جان و تنم زود
2 از بسکه همی دارم در سینه غم شاه خون دل ریشم زره دیده بپالود
1 مگر نگارگر چین شده است باد بهار کز او بنفش و نگار است بوستان چو بهار
2 همه کرانش لاله همه میانش گل همه هواش نسیم و همه زمینش نگار
1 ایا به تیغ و قلم رنج خصم و دشمن گنج تن عدوی ترا داده روزگار شکنج
2 بناز دست ولی کرده یار با بگماز برنج روی عدو کرده جفت با آرنج