- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل میبری به غارت و شلتاق می کنی وز غمزه فتنه ها که در آفاق می کنی
2 پنهان ز خلق میکنم این راز و بر سرم چشمانِ مست خود را ایغاق می کنی
3 اینجوی توست عرصه ی ملک وجود را اینجوی خاص بهر چه بُل غاق می کنی
4 کس را اگر به واسطه ی تاج عدل کرد تو در زمانه ظلم به بغتاق می کنی
5 شب تا به روز خونِ دل است این نه آبِ سر کز چشم ما روانه بر اطلاق می کنی
6 هم عاقبت به خسرو عادل رسد مگر جوری که بر نزاری مشتاق می کنی