- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفتی ز برم عاقبت ای شوخ جفا کیش از دیده برفتی و نرفتی ز دل ریش
2 در هجر تو چندانکه بدیدیم ز گریه جز اشک ندیدیم که کاری رود از پیش
3 گرمی نگذاری که سر زلف تو گیرم بگذار که چون زلف تو گیریم سر خویش
4 چندان که به گل خاطر بلیل نگرانست دارم به جمالت نگرانی من از آن بیش
5 دی کردم از آن غمزه شکایت به لب او گفت داری هوس نوش مرنج از الم نیش
6 تا کی کئی اندیشه آزار دل ما ا ی مرهم جانها زدل ریش بیندیش
7 بر جان کمال این همه بیداد نو تا کی شاهان نه پسندند ستم بر دل درویش