می بیار ای غلام از حکیم نزاری قهستانی غزل 1303

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

می بیار ای غلام حالی می

1 می بیار ای غلام حالی می دفع سرما نمی‌کنی هی هی

2 در چنین شب که زمهریرِ هوا می‌کند خشک در بدن رگ و پی

3 بر تنِ هوش‌یار در حمام زخمِ سرما بیفسراند خوی

4 جز به گرمیِ آفتاب قدح نرود سردی از طبیعتِ وی

5 به از این کی به کار خواهد شد کی دهی پس به من نگویی کی

6 بده آبی که آن کند با من که کند آتشِ روان با نَی

7 جانِ شیرین نزاری آورده‌ست تا کنی جامِ تلخ بر سرِ وَی

8 دست او رد مکن بده بستان بازخر جانِ او به جامی می

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر