محتسب چند زکین شیشه از آشفتهٔ شیرازی غزل 1150

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

محتسب چند زکین شیشه ما میشکنی

1 محتسب چند زکین شیشه ما میشکنی شرم کن از می اگر رحم بما مینکنی

2 دل ما شیشه ما عشق ازل باده او حرم خاص خدا را زچه رو میشکنی

3 تو که صد خیل گرفتار بیک مو داری دام بر صید وحوش از چه بصحرا فکنی

4 پیش چشمت چه، محل لشکر ترکان دارد تو که از تیر نظر رستم دستان بزنی

5 شاید از حیله اخوان نکند جامه قبا یوسفی را که بخون غرقه بود پیرهنی

6 دل افسرده سمنزال محبت طلبد کند افسرده خزان باغ و گل و یاسمنی

7 حسن گل را که خبردار شود در گلزار بلبل ار برنکشد نغمه صوت حسنی

8 فتنه جویان بگریزند زشه روی بپوش تو که از چشم سیه فتنه دور زمنی

9 همه جا خیمه لیلاست سراسر در و دشت جویدش بیهده مجنون بربع و دمنی

10 لعل لب را چه کنی بوسه گه بوالهوسان خاتم جم نبود لایق هر اهرمنی

11 من و ما در حرم عشق مزن آشفته که در آن خانه بجز حق نسزد ما و منی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر