- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 منت از کردگار دادگرست که ترا کار با نظامترست
2 صدرآفاق وسعد دین که ز قدر قدمش جای تارک قمرست
3 این مراتب کنون که می بینی اثر جزو کلی قدرست
4 باش تا صبح دولتت بدمد کین لطایف نتیجهٔ سحرست
5 ای جوادی که دست و طبع ترا کان دعاگوی و بحر سجده برست
6 پیش دست و دل تو ناچیزست هرچه در بحر و کان زر و گهرست
7 دم و کلک تو در بیان و بنان گرچه بر یار و خضم نفع و ضرست
8 غیرت روح عیسی است این یک خجلت چوب موسی آن دگرست
9 هرچه در زیر چرخ داناییست راستی پرتوی از آن هنرست
10 راندهای بر جهان تو آن احکام کز خجالت رخ زمانه ترست
11 پیش دست تو ابر چون دودست بر طبع تو بحر چون شمرست
12 ذهن پاک تو ناطق وحی است نوک کلک تو منشی ظفرست
13 در حصار حمایت حزمت مرگ چون حلقه از برون درست
14 مابقی را ز خوان خود پندار هرچه بر خوان دهر ماحضرست
15 مه و خورشید شوخ و بیشرمند تا چرا بر سر توشان گذرست
16 جود تو آن شنیده این دیده مه مگر کور و آفتاب کرست
17 به حقیقت بدان که مثل تو نیست زیر گردون مگر که بر زبرست
18 آمدم با حدیث سیرت خویش که نمودار مردمان سیرست
19 به خدایی که در دوازده برج هفت پیکش همیشه در سفرست
20 عمل کارگاه صنعت اوست که سواد مه و بیاض خورست
21 به صفای صفی حق آدم که سر انبیا و بوالبشرست
22 به دعایی که کرد نوح نجی که در آفاق از آن هنوز اثرست
23 به رضای خلیل ابراهیم که به تسلیم در جهان سمرست
24 حق داود و لطف نعمت او که ترا در بهشت منتظرست
25 به نماز و نیاز یعقوبی در غم یوسفی کش او پسرست
26 به کف موسی کلیم کریم به دم عیسیی که زندهگرست
27 به سر مصطفی شریف قریش که ز جمع رسل عزیرترست
28 به صفا و وفا و صدق عتیق که ز دل جان فروش و شرع خرست
29 به دلیری و هیبت عمری که ظهور شریعت از عمرست
30 به حیا و حیات ذوالنورین که حقیقت مؤلف سورست
31 به کف و ذوالفقار مرتضوی که به حرب اندرون چو شیر نرست
32 حرمت جبرئیل روح امین که به عصمت جهانش زیرپرست
33 حق میکال خواجهٔ ملکوت که ز کروبیان مهینهترست
34 به صدا و ندای اسرافیل که منادی و منهی حشرست
35 به کمال و جلال عزرائیل که کمیندار جان جانورست
36 به صلوة و صیام و حج و جهاد کاصل اسلام از این چهار درست
37 به حق کعبه و صفا و منی حق آن رکن کش لقب حجرست
38 به کلام خدای عز و جل که هر آیت ازو دو صد عبرست
39 حرمت روضه و قیامت و خلد حق حصنی که نام آن سقرست
40 به عزیزی و حق نعمت تو که زیادت ز قطرهٔ مطرست
41 به کریمی و لطف و رحمت حق که گنهکار را امیدورست
42 که مرا در وفای خدمت تو نه به شب خواب و نه به روز خورست
43 چمن بوستان نعت ترا خاطرم آن درخت بارورست
44 که ز مدح و ثنا و شکر و دعا دایمش بیخ و شاخ و برگ و برست
45 آنچه گفتند حاسدان به غرض به سر تو که جملگی هدرست
46 خاک نعل ستور تو بر من بهتر از توتیای چشم سرست
47 زانکه دانم که پیش همت تو آفرینش به جمله بیخطرست
48 سبب خدمت تو از دل پاک جان من بسته بر میان کمرست
49 پس اگر ز اعتماد در مستی حالتی اوفتاد کان سیرست
50 تو پسندی که رد کنی سخنم چون منی را به چون تویی نظرست
51 چکنم بازگیرم از تو مدیح بنده را آخر این قدر بصرست
52 چه حدیث است از تو برگردم الله الله دو قول مختصرست
53 چون به عالم تویی مرا مقصود از در تو بگو دگر گذرست
54 پس بگویند بنده را حاشاک مردکی ریش گاو کون خرست
55 ای جوادی که خاک پایت را بوسه ده گشته هرکه تاجورست
56 عفو فرمای گر مثل گنهم خون شپیر و کشتن شپرست