- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو و مستی و ناز و عشوه و مغرور خود بودن من و بی طاقتی و راه صحرا و نیاسودن
2 من و گریان چو ابر از غم، من و نالان چو نی هر دم تو و خندان به رنگ گل، تو و پیمانه پیمودن
3 به ضبط خویش تا کی غنچه می مانی، که در آخر به خون دل چو برگ لاله باید دامن آلودن
4 اسیر شعلهٔ حسنی که در بزم تماشایش صدای دل شکستن آید از مژگان بهم سودن
5 زوالی ره نیابد در کمال باطنی جویا به آب زر چو مه تا چند خواهی چهره اندودن