1 داری سر جور و بیوفائی با ما پیوسته ازآن کنی جدائی باما
2 یارب بود این که از سر مهر و وفا رخسار چو خورشید نمائی با ما
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ساقی بده می که بود مستیش فنا تا وارهاندم ز خمار منی و ما
2 زان باده که چون که بنوشیم جرعه فارغ کند ز غصه دنیا و دین مرا
1 مقتدای دین حسن خیر الانام آنکه شهر بصره شد او را مقام
2 داشت در همسایه یک آتشپرست نام او شمعون و چون پروانه مست
1 ای ماه برون آمده از مشرق بطحا تابان ز رخت شعشعه نور تجلی
2 خورشید جهانی ز تو روشن همه عالم انوار الهی ز جبین تو هویدا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **