1 زان تلخ میی گزین که گرداند نیروش روان تلخ را شیرین
2 از طلعت او هوا چنان گردد کز خون تذرو سینه ی شاهین
3 استاد شهید زنده بایستی وان شاعر تیره چشم روشن بین
4 تا شاه مرا مدیح گفتندی ز الفاظ خوش و معانی رنگین
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 کاشکی اندر جهان شب نیستی تا مرا هجران آن لب نیستی
2 زخم عقرب نیستی بر جان من گر ورا زلف معقرب نیستی
1 من جاه دوست دارم کآزاده زاده ام آزادگان بجان نفروشند جاه را
1 ملک بی ملک دار باشد، نی ور بود پایدار باشد، نی
2 بی شهنشه بنای ملک جهان محکم و استوار باشد، نی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به