ای آن که گرد مه ز خط مشکین هلالی بسته‌ای از جامی غزل 281

ای آن که گرد مه ز خط مشکین هلالی بسته‌ای

1 ای آن که گرد مه ز خط مشکین هلالی بسته‌ای بهر جنون ما ز نو نیکو خیالی بسته‌ای

2 رنگین ز خون عاشقان شد رشته فتراک تو یا بهر زینت رخش را گلگون دوالی بسته‌ای

3 کم تافت عکس حال ما بر خاطرات چون آینه تا از نم مژگان ما زنگ ملالی بسته‌ای

4 ز اوراق علم ای مدعی تا اوج عرفان چون بری گر چه ز پر کاغذین بر خویش بالی بسته‌ای

5 بر لوح حسن از نو خطان بردی درین معنی سبق کز لعل میمی کرده‌ای وز مشک دالی بسته‌ای

6 از روی و قد او دلا ترتیب وصفی کرده‌ای رمزی به ماهی گفته‌ای نخلی به سالی بسته‌ای

7 از پیچش غم سرمکش جامی که می‌ندهد صدا تاری که بر عود سخن بی‌گوشمالی بسته‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment