پیش قدت دست خدمت بسته هر سروی که هست از جامی غزل 29

پیش قدت دست خدمت بسته هر سروی که هست

1 پیش قدت دست خدمت بسته هر سروی که هست دست بسیار است جان من بلی بالای دست

2 میل طوبی کرد زاهد گرچه بالای تو دید آری آری مایل پستیست همتهای پست

3 مستی از میخانه می زد دست و می گفت این سرود بت پرست از بت پرست و خودپرست از خود نرست

4 درشب هجران هجوم آورد بر من تاب تب دل طپید از بیم و تن لرزید لیکن نبض جست

5 بود سینه منزل دل نیز لیکن تیر تو چون رسید از ره گذشت از سینه و در دل نشست

6 پارسا مسکین زبیم دین خود از زلف تو می هراسد همچو مرغ از دام و چون ماهی ز شست

7 وصف تو جامی رقم می زد نمودی خط سبز خامه را بشکست از شرم و ورق را برشکست

عکس نوشته
کامنت
comment