ای جهانبشخ جوانبختی از سلمان ساوجی قطعه‌ 36

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

ای جهانبشخ جوانبختی که اهل فضا را

1 ای جهانبشخ جوانبختی که اهل فضا را جز جنابت در جهان امروز استظهار نیست

2 نو عروس تازه روی فتح را در روز عرض جز به خون دشمنت گلگونه رخسار نیست

3 با عیار جوهر رای جهان آرای تو آفتاب زر فشان را گرمی بازار نیست

4 کیست آنکو با تو پا بیرون نهاد از دایره کو به کار خویشتن سرگردان تر از پرگار نیست

5 خود کدامین ذره است از خاک درگاهت که آن توتیای دیده بخت او لوالابصار نیست

6 در چنین ملکی که هر کس را که بینی غله‌اش گو ز صد گر نیست افزون، کم ز صد خروار نیست

7 در عراق امروز دشتی نیست کان از بهر کشت چون سرای خصم ناهموار تو هموار نیست

8 کار، کار کارهای گندم است امروز و جو لاجرم یک جو ندارد هر که گندم کار نیست

9 من ز بی کشتی چو کشتی‌ام که بر خشک اوفتد کم جوی در دست و یک من گندم اندر بار نیست

10 از پی زرعم فلانی چند در کارست و کیست در عراق اکنون کسی را کش فلان در کار نیست

11 کدخدایی‌ام کنون پا بست اطفال و عیال صورت امسال من چون پار و چون پیرار نیست

12 در چنین شهری و وقتی و چنین بی برگییی سی چهل نان خواره دارد بنده را غمخوار نیست

13 ده فلان باید مقسم کردنم یا هفت و هشت گر نباشد هفت و هشت از پنج و ز شش چار نیست

14 این چه بی شرمی و ابرامست سلمان تن بزن شد غرض معلوم شه را حاجت تکرار نیست

15 غله بی گاو و زر خواجه زراعت می‌کنی کز زراعت هر که را زر نیست برخوردار نیست

16 آسمان کز سور دارد گاو تخم از سنبله زان ندارد حاصلی کش در هم و دینار نیست

17 دولت مخدوم باقی باد و باقی بنده را جز دعای دولتش مقصود ازین اشعار نیست

عکس نوشته
کامنت
comment