ای از شکنج زلف تو بر پای از آشفتهٔ شیرازی غزل 29

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

ای از شکنج زلف تو بر پای دل زنجیرها

1 ای از شکنج زلف تو بر پای دل زنجیرها بگسسته تار طره‌ات عقد همه تدبیرها

2 در پیشهٔ عشق ار رسی بینی عجایب‌ها بسی کآنجا به صید شیرها آموخته نخجیرها

3 زاهد بنه سبحه ز کف زنّار بربند از شعف کاین سبحهٔ صددانه شد دام همه تزویرها ‏

4 جام می بی‌غش بکش تا قلب تو صافی شود کز خاک پاک میکده شد مایهٔ اکسیرها

5 ساقی ز یک خُم دادمی دیوانه و فرزانه را یک باده و از نشئه‌اش پیدا شده تغییرها

6 هم نرم شد سنگین‌دلش هم غیر رفت از محفلش آری ز آه نیم‌شب آید چنین تأثیرها

7 پیکان به جای استخوان اندر بدن دارم نهان از بس از آن ابروکمان در سینه دارم تیرها

8 چشمت چو ترکان خُتَن خونخوار و مست و راهزن زابرو به قصد جان من دارد به کف شمشیرها

9 زنجیر اگر عاقل کند دیوانه را ای عاقلان آشفته شد دیوانه‌تر از حلقهٔ زنجیرها

عکس نوشته
کامنت
comment