ای بکوجاه برده موکب از ابوالفرج رونی قصیده 63

ابوالفرج رونی

آثار ابوالفرج رونی

ابوالفرج رونی

ای بکوجاه برده موکب شاه

1 ای بکوجاه برده موکب شاه دیده اقبال شاه بر کوجاه

2 بوده چون هفتهای شادیها هفته میزبان شاه و سپاه

3 نه زرنج کشفته خورده دریغ نه برنج گذشته کرده نگاه

4 باد بذل تو جسته بر ارکان یاد خوان تو مانده بر افواه

5 کوه بابل فراشته بخرد بحر عمان گذاشته بشناه

6 هم بمردی شده بدیده شیر هم به دستان زده ره روباه

7 حمله در گرد و هم فتنه هنوز بند عزم تو کرده کوهش کاه

8 حیله در جنب مکر فتنه هنوز سد حزم تو بسته پیشش راه

9 آفتابی ترا ز قرص تو تاج آسمانی ترا ز قطب تو گاه

10 عقل عرض تو دید گفت ای عرض عین فضلی علیک عین الله

11 ملک برداشت خامه و بنگاشت صورت طاعت تو بر درگاه

12 تا همت اختلاف خلق نماند زین موافق نموده جز به حیاه

13 به نظر پیل و مهد گردانید استر و مرقد تو همت شاه

14 زود باشد که از دگر نظرش پیل و مهد تو چرخ گردد و ماه

15 تربیت کردی و رسانیدی عرق تخمی به آب و رتبت و جاه

16 لاجرم سایه مبارک آن گشت پاینده تر ز سایه چاه

17 پس از این چون تو فحل کی زایند این دو زاینده سپید و سیاه

18 وحی و تنزیل و بأس و رفق فلک بر تو بگسست و شد سخن کوتاه

19 ایزد از روزگار دولت تو دور داراد کامه بدخواه

20 هر کجا آری و بری لشکر منزلت سبز باد از آب و گیاه

21 زایران را مقام تو چو مقام ساکنان را پناه تو چو پناه

عکس نوشته
کامنت
comment