- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو حور جنتی اما ز چشم فتانت ز بس که خاست بلا عذر خواست رضوانت
2 سحر به باغ گذشتی گشاد غنچه دهان که بوسه ای برباید ز لعل خندانت
3 چو دست طوق تو سازم ز ضعف نشناسند که هست بازوی من یا زه گریبانت
4 شد آفریده لبت زان زلال آب حیات که بر لب آمده است از چه زنخدانت
5 ز شاخ وصل تو چون برخورم که آن مژه کرد ز تیرهای بلا خاربست بستانت
6 مکن ز اشک نیازم به عشوه دامن ناز که دست شعله آه من است و دامانت
7 حدیث عشق و غم درد جامی این همه چیست اگر نه دفتر اعمال ماست دیوانت