1 ای دوش فلک را علمت گشته ردا در گوش فلک ز جود و عدل تو ندا
2 بادات فدا هر که به گیتی چو منست تا خلق جهانت همه باشند فدا
1 بدیع نیست به شب دیدن ستاره در آب بروز بین که سپهری است پر ستاره بر آب
2 زمین چو آینه صورت نمای گشت مگر ز گل نماند میان هوا و آب حجاب
1 بوالفرج را در این بنا که در آن اختلاف سخن فراوان گشت
2 سخنی چند معجب است که عقل بر وقوفش رسید و حیران گشت
1 روزگار عصیر انگور است خم ازو مست و چنک مخمور است
2 خیز تا سوی باغ بشتابیم کز می و میوه اندر او سور است