تو مپندار که بی لعل از جهان ملک خاتون غزل 239

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

تو مپندار که بی لعل توأم کامی هست

1 تو مپندار که بی لعل توأم کامی هست یا بجز نقش خیال تو دلارامی هست

2 ای صبا سوی دلارامم اگر می گذری زود گویش که مرا نزد تو پیغامی هست

3 مشنو ای دوست چو در پیش تو گویند ز من بی رخ خوب توأم صبری و آرامی هست

4 نام کردند مرا عاشق بدنام آخر خود نگویی که مرا عاشق بدنامی هست

5 مرغ دل کرد به سوی سر زلفت پرواز گفتم آهسته که در رهگذرت دامی هست

6 سوختم در غم هجران تو ای جان و جهان می بیارید چو در مجلس ما خامی هست

7 کام دل تلخ شد از شدّت ناکامی دهر دل به غیر از لب شیرین توأش کامی هست

عکس نوشته
کامنت
comment