1 زلف تو به فتنه باز بیرون آمد آن کار که داند که کجا انجامد
2 آرام دهش دو روز در زیر کلاه باشد که از این فتنه فرو آرامد
1 گلبن عشق تو بیخار آمدست هر گلی را صد خریدار آمدست
2 عالمی را از جفای عشق تو پای و پیشانی به دیوار آمدست
1 دلم را انده جان میندارد چنان کاید جهانی میگذارد
2 حدیث عشق باز اندر فکندست دگر بارش همانا میبخارد
1 سخت خوشی چشم بدت دورباد سال و مه و روز و شبت سور باد
2 بندهٔ زلفین تو شد غالیه خاک کف پای تو کافور باد