خمش زخوی تو عاشق بود زبانش از حزین لاهیجی غزل 579

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

خمش زخوی تو عاشق بود زبانش و لرزد

1 خمش زخوی تو عاشق بود زبانش و لرزد چو شمع شعله کشد مغز استخوانش و لرزد

2 ز دورباش تو دارم نگه به دامن مژگان چو بلبلی که خورد صرصر آشیانش و لرزد

3 غبار دامن ناز تو را چو سرمه ز عزّت صبا ز دیده برد آستین فشانش و لرزد

4 به گلشنی که به آن حسن لاله رنگ خرامی خجل شود ز رخت شاخ ارغوانش و لرزد

5 خزان هجر فسرده ست در گلو نفسم را زبان خامه کند شرح داستانش و لرزد

6 ز بیم نازکی خوی یار نوسفر من جرس فروشکند در گلو فغانش و لرزد

7 به احترام، نماید عبیر، چاک گریبان نسیم پیرهن از گرد کاروانش و لرزد

8 غرور ناز نکویان نداشته ست حریفی به زور عجز گرفته ست دل عنانش و لرزد

9 چو مفلسی که فتد گنج شایگان به کف او نهفته است دلم، داغ بیکرانش و لرزد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر