حرف عشقت مگر امشب ز یکی از محتشم کاشانی غزل 82

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

حرف عشقت مگر امشب ز یکی سرزده است

1 حرف عشقت مگر امشب ز یکی سرزده است که حیا این همه آتش به گلت در زده است

2 زده جام غضب آن غمزه مگر غمزده‌ای طاق ابروی تو را گفته و ساغر زده است

3 شعلهٔ شمع جمالت شده برهم زده آه مرغ روح که به پیرامن آن پرزده است

4 خونت از غیرت اشک که به جوش است که باز گل تبخاله ز شیرین رطبت سرزده است

5 می‌گذشتی وز میغ مژه خون می‌بارید که به حیران شده‌ای چشم تو خنجر زده است

6 جیب جانش ز من اندر خطر است آن که چنین دامن سعی به راه طلبت بر زده است

7 حاجبت کرده کمان زه مگر از کم حذری داد جرات زده‌ای قصر تو را در زده است

8 خوش حریفیست که در وادی عشقت همه جا خیمه با محتشم از لاف برابر زده است

عکس نوشته
کامنت
comment