شراب شوق تو ما را چو در گلو از آذر بیگدلی غزل 80

آذر بیگدلی

آثار آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شراب شوق تو ما را چو در گلو ریزند

1 شراب شوق تو ما را چو در گلو ریزند پیاله کاش گذارند و با سبو ریزند

2 بس است ظلم اسیران، بترس از آن ساعت که اشک حسرتی از دیده ها فرو ریزند

3 مرا که خون دل آخر ز دیده خواهد ریخت بتان شهر بشمشیر ناز گو ریزند

4 بگلرخان ستمگر برم شکایت دل بود که تیغ برآرند و خون او ریزند

5 بغیر عشق ز آذر نشان نماند اگر بنای هستیش از یکدگر فرو ریزند

عکس نوشته
کامنت
comment