1 آبست و زعفران حسد تو که حاسدت بر چشم چشمه دارد و بر چهره زعفران
1 نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار
2 خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت روزگار از تار و پود او شکفته چون بهار
1 غنودستند بر ماه منور خط و زلفین آن بت روی دلبر
2 یکی را سنبل نو رسته بالین یکی را لالۀ خود روی بستر
1 هزار گونه زره بست زلف آن دلبر ز مشک حلقه شده بر شکست یکدیگر
2 چنانکه باد هر آنگه که بر وزید بر وی گره گشای شد و مشکسای و حلقه شمر