-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی وصل تو ندارد جان با تن آشنایی یارب چه باشد ار تو یک دم ز در درآیی
2 هیچت زیان ندارد ای نور دیده و دل گر یابد از جمالت این دیده روشنایی
3 بازآی و خاطرم را بازآر کاو نزارست ما با توایم جانا آخر تو خود کجایی
4 ما چشم دیده و دل در قامت تو بستیم ای سرو ناز بستان از ما مکن جدایی
5 عمری مرا و عمری جان در سر تو کردیم زان رو چو عمر هرگز با هیچکس نپایی
6 تو پادشاه حسنی در عالم لطافت زان می کنم شب و روز در کوی تو گدایی
7 تو گوهری و ما خس در بحر عشقت ای جان شد مشتری دل من با آن گران بهایی
8 گویی جهان وفایی چندان نمی نماید حقّا که از تو آموخت آئین بی وفایی
9 گر چه تو بی وفایی همچون جهان ولیکن هر لحظه بر دل ما مهری دگر فزایی