1 دندان و لب تو هر دو با هم دارند همیشه عیش پنهان
2 من بعد کمین کنم لبت را باشد که بگیرمش به دندان
1 ای خوش آنشب که به بالین من آن ماه رسد شمع در دست به کاشانه ام آن شاه رسد
2 وعده وصل به ماهی شد و ماهی عمریست بخت آن کو که مرا عمر به یک ماه رسد
1 ای بیخبر از گریه خونین جگری چند باز آی، که در پای تو ریزم گهری چند
2 سوز دل عشاق چه دانند که چونست بگریخته از داغ بلا بی جگری چند
1 جان بهر تو در بلاست ما را دل پیش تو مبتلاست ما را
2 پیشت بدعا برآورم دست در دست همین دعاست ما را