ای شکل قدت پیکری از سیم سارا ریخته از جامی غزل 438

ای شکل قدت پیکری از سیم سارا ریخته

1 ای شکل قدت پیکری از سیم سارا ریخته هر دم ز شاهان لشکری سرهات در پا ریخته

2 تا شد درین بستان سرا سرو قدت بالا نما هر لحظه طوفان بلا بر ما ز بالا ریخته

3 چون آفتاب اینک شراب اندر هلال افکند تاب رویت ز تاب آفتاب از مه ثریا ریخته

4 چشمم ز خون شد موج زن بین لاله ها خونین کفن زان خون که ابر از چشم من برکوه و صحرا ریخته

5 ز اشکم که از دل سر زده نقش وفا بر زر زده خونین گیا سربرزده یک قطره هر جا ریخته

6 داده رقیبت را امان از رنج تن دور زمان بادا به جانش زآسمان مرگ مفاجا ریخته

7 زینسان که چشمت تیغ کین هر دم کشد برآن و این مشکل که ماند ز اهل دین خون کسی ناریخته

8 از خوی تو ما غصه کش تر دامنان زو گشته خوش ما کشت خشک او ابروش باران به دریا ریخته

9 جامی کز انفاس روان بخشد به هر دل مرده جان نزلی بر او زین سبزخوان روح مسیحا ریخته

عکس نوشته
کامنت
comment