- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای شکل قدت پیکری از سیم سارا ریخته هر دم ز شاهان لشکری سرهات در پا ریخته
2 تا شد درین بستان سرا سرو قدت بالا نما هر لحظه طوفان بلا بر ما ز بالا ریخته
3 چون آفتاب اینک شراب اندر هلال افکند تاب رویت ز تاب آفتاب از مه ثریا ریخته
4 چشمم ز خون شد موج زن بین لاله ها خونین کفن زان خون که ابر از چشم من برکوه و صحرا ریخته
5 ز اشکم که از دل سر زده نقش وفا بر زر زده خونین گیا سربرزده یک قطره هر جا ریخته
6 داده رقیبت را امان از رنج تن دور زمان بادا به جانش زآسمان مرگ مفاجا ریخته
7 زینسان که چشمت تیغ کین هر دم کشد برآن و این مشکل که ماند ز اهل دین خون کسی ناریخته
8 از خوی تو ما غصه کش تر دامنان زو گشته خوش ما کشت خشک او ابروش باران به دریا ریخته
9 جامی کز انفاس روان بخشد به هر دل مرده جان نزلی بر او زین سبزخوان روح مسیحا ریخته