آفتابی تو و اعیان وجودت مطلع از جامی غزل 278

جامی

جامی

جامی

آفتابی تو و اعیان وجودت مطلع

1 آفتابی تو و اعیان وجودت مطلع پیش عارف لقبت واجب ممکن برقع

2 عاشقان کز تو به خورشید رخان خرسندند قنعوا منک بادنی لمعات تلمع

3 عشق ورزان که نه در عشق تو جان باخته اند ضیعوا انفع ماکان بما لاینفع

4 چون نهم پای طلب در روش عشق که هست کوته از دامن ادراک تواش دست طمع

5 نام من عشق تو در دفتر اوباش نوشت وقت آن شد که کنم طی ورق زهد و ورع

6 اصل هر خوشه و خرمن که بود یک دانه ست که دمیده ست ازان دانه اصل این مزرع

7 جامی احسنت کز اشعار بدیع اسلوبت هست در عالم وحدت دری از هر مصرع

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر