- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی نفاذ تو در سر کارهای ممالک گرفته نسبت اسرار حکمهای الهی
2 مقال رفعت قدر تو پیش رفعت گردون حدیث پایهٔ ما هست پیش پستی ماهی
3 چو وقفنامهٔ دولت قضا به نام تو بنوشت چهار عنصر و نه چرخ برزدند گواهی
4 تویی که مسرع امرت ندید وهن توقف تویی که عرصهٔ جاهت ندید ننگ تباهی
5 ز رشک رای منیر تو هیچ روز نباشد که صبح جامه ندرد بر آسمان ز پگاهی
6 اگر به رنج نداری که هیچ رنج مبادت ز حسب واقعه بنویس چند بیت کماهی
7 به یاد تست همانا حدیث بخشش اسبی که کهرباش چو بیند کند عزیمت کاهی
8 برون نمیشود از گوشم آن حدیث و تو دانی حدیث اسب نیاید برون ز گوش سپاهی
9 و گربها بود آنرا بها پدید نباشد پیادگی و فراغت به از عقیله و شاهی
10 به عون تست پناهم که از عنایت گردون چنانت باد که هرگز به هیچکس نپناهی
11 مرا ز صورت حالی که هست قصه غصه روا بود که بگویم به ناخوشی و تباهی
12 بدان خدای که اندر زمانه روز و شب آرد اگرچه روز تمنی شبی بود به سیاهی
13 مرا ز حادثه حالیست آنچنانکه نخواهم توانی ار به عنایت چنان کنی که بخواهی
14 به بذل کوش که از مال و جاه حاتم طی را اثر نماند به جز بذلهای مالی و جاهی
15 بقات باد که تا مهر آسمان گیهگون به خاصیت بنماید ز شوره مهر گیاهی