غم تو بر دل و بر جان امیر و از قاسم انوار غزل 108

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

غم تو بر دل و بر جان امیر و محتشمست

1 غم تو بر دل و بر جان امیر و محتشمست بنام گفتمش: این غم ولی نه غم، نعمست

2 زد رد درد تو مستیم و فاش میگوییم که: پیش جرعه رندان چه جای جمست؟

3 رقم برندی ما زد قلم بروز ازل چه جای زهد و ورع؟ چون رقم از آن قلمست

4 بنقد فرصت امروز را مده از دست که حال و قصه فردا هنوز در عدمست

5 دو روزه مهلت ایام را غنیمت دان بیاد دوست بسر بر، که وقت مغتنمست

6 دگر ز حادث و محدث بوصف عشق مگوی که عشق لمعه خورشید مشرق قدمست

7 چو یک نفس نزند کز تو خون نمیگرید بیا، بپرس ز قاسم، دمی، که در چه دمست؟

عکس نوشته
کامنت
comment