سودای تو آتش زده در از آشفتهٔ شیرازی غزل 1149

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

سودای تو آتش زده در رخت صبوری

1 سودای تو آتش زده در رخت صبوری از آب کجا تشنه کند صبر به دوری

2 پای از دل اغیار برون نه که بریبی در خانه ظلماتی ای پیکر نوری

3 خاموشم اگر ناله من گوش تو آزرد مردم اگر از هستی عاشق بنفوری

4 زین داغ جگرسوز که دارم عجبی نیتس گر خاک مزارم بدماند گل سوری

5 خورشید بود پیش مه روی تو ذره غلمان بهشتیست غلام چو تو حوری

6 کفر است بجز مهر تو در کیش محبت احباب تو را هست ولای تو ضروری

7 ای عالم اسرار نهان پرده برانداز کاشفته بخواند زرخت علم حضوری

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر