آتش سودای تو جانم از حکیم نزاری قهستانی غزل 105

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

آتش سودای تو جانم بسوخت

1 آتش سودای تو جانم بسوخت یک شررش هر دو جهانم بسوخت

2 سوخته را خوش بتوان سوختن سوخته‌ای بودم از آنم بسوخت

3 طاقت خورشید وصالم نبود حیرت از آن وسع و توانم بسوخت

4 از من و ما گر اثری بود، رفت عشق به‌کل نام و نشانم بسوخت

5 قصد سخن کردم تا سوز دل شرح دهم ، کام و زبانم بسوخت

6 خواستم از درد که احوال جان وصف کنم، شرح و بیانم بسوخت

7 نامهٔ اندوه نهادم اساس سوز سخن کلک و بنانم بسوخت

8 بس که چراغ نظر افروختم مردمک چشم عیانم بسوخت

9 دود سخن روزن حلقم ببست تفِّ جگر شمع روانم بسوخت

10 قصه دراز است نزاری خموش گو همه پیدا و نهانم بسوخت

عکس نوشته
کامنت
comment