سیب زنخدان تو را به ز به از جامی غزل 835

سیب زنخدان تو را به ز به

1 سیب زنخدان تو را به ز به یافت دلم متعه الله به

2 دانه خال از ذقنت چون نمود دانه چو هرگز ننماید ز به

3 گشت به از دانه خال آن ذقن گر چه بود میوه بی دانه به

4 گفت زهی هر که بدید ابرویت نیست بلی چاره کمان را ز زه

5 غم چو دهی قسمت دل خستگان قسمت من بیش ده و پیش ده

6 نیست به چالاکی و چستی چو تو نی که میان بست به چندین گره

7 بین لب او جامی و بی خود بیفت باده خور و مست شو و سر بنه

عکس نوشته
کامنت
comment