1 بی سایه تو مباد فرقم بی خاک درت مباد خوابم
2 بی یار شدم زبنده مگسل بیهوده مبر ز چهره آبم
3 سلمان توام چو من نیابی سلطان منی چو تو نیابم
4 قمری صفتم ز طوق مهرت قمعم کن ار از تو سربتابم
1 حس جهانگیر تو مملکت جان گرفت کفر سر زلف تو عالم ایمان گرفت
2 دل چو نسیم تو یافت جامه به صد جادرید دیده چو روی تودید ترک دل و جان گرفت
1 زهی خواجه صدر انجام غلامت خهی خسرو چرخ دراهتمامت
2 تو دستور شرقی و مغرب به حکمت تو مشهور غربی و مشرق مقامت
1 تا نگویی که مرا بی تو شکیبایی هست یا دل غمزده را طاقت تنهایی هست
2 نی مپندار که از دوری روی تو مرا راحت زندگی و لذت برنایی هست