1 بی سایه تو مباد فرقم بی خاک درت مباد خوابم
2 بی یار شدم زبنده مگسل بیهوده مبر ز چهره آبم
3 سلمان توام چو من نیابی سلطان منی چو تو نیابم
4 قمری صفتم ز طوق مهرت قمعم کن ار از تو سربتابم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بر من زمانه کرد هنرها همه وبال وز غم بریخت خون جوانیم چرخ زال
2 در تنگنای حلقه این اژدهای پیر شد چون لعاب افعی در حلق من زلال
1 تالعل تو سنگبار باشد بس دیده که اشکبار باشد
2 در بحر غم تو هر که افتد در آرزوی کنار باشد
1 تو را چو در همه عالم به حسن یکتانیست ازان به حال منت هیچگونه پروا نیست
2 تو را به ماه درخشنده نسبتی نکنم که ماه را رخ گلگون و چشم شهلا نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به