بر سر از چتر مرصع سایه ات می گستردند از جامی غزل 133

بر سر از چتر مرصع سایه ات می گستردند

1 بر سر از چتر مرصع سایه ات می گستردند یا تماشا را ملایک بافته پر در پرند

2 پرسش حال اسیران می کنی گاهی ز دور با رقیبانت همی بینند و خونی می خورند

3 افکنی سرهای مشتاقان به ره تا دیگران چون نهند اندر رهت پا، اول از سر بگذرند

4 بو که تو یک بارشان بی پیرهن گیری به بر عاشقان زین آرزو هر دم گریبان می درند

5 گفتیم بشمر غنیمتهای اهل عشق را عاشقان جزدولت وصلت غنیمت نشمرند

6 با غم دل من خوشم با گلشن و با غم چه کار عشقبازان دیگرند و عیش سازان دیگرند

7 جان فدای قاصدان بادا که گه گه پیش یار نام جامی می برند و نامه ای می آورند

عکس نوشته
کامنت
comment