1 نفس امارهٔ تو دشمن توست دشمن خویش را مخواه دلیر
2 خصم چون شد گرسنه گیرد خشم لاجرم حمله آورد چون شیر
3 دشمن خویش را گرسنه مدار هم مده آنقدر که گردد سیر
1 ای صفاهان مژده کاینک شاه دوران می رسد جسم بیجان ترا از نو به تن جان میرسد
2 غصه را بدرود کنکاید مسرت این زمان درد را پیغام ده کاین لحظه درمان میرسد
1 تمام گشت مه روزه و هلال دمید هلال عید به ماهی تمام باید دید
2 بنوش جام هلالی به یاد ابروی یار که همچو ابروی یار از افق هلال دمید
1 هر دل اسیر زلف تو بیدادگر بود کارش ز تار زلف تو آشفتهتر بود
2 آشوب ملک شاهی و بیدادکار تست ترکی و ترک لابد بیدادگر بود