اسرار تو با زاهد و ملّا از حزین لاهیجی غزل 301

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

اسرار تو با زاهد و ملّا نتوان گفت

1 اسرار تو با زاهد و ملّا نتوان گفت با کوردلان، نور تجلّا نتوان گفت

2 چون آینه، کز جلوهٔ دیدار شود گم ما را به تماشای تو پیدا نتوان گفت

3 از آمدن پیک صبا می رود از هوش پیغام تو با عاشق شیدا نتوان گفت

4 امروز، ازین مرحله سامان سفر کن در مذهب ما امشب و فردا نتوان گفت

5 سرمستی آن طرّه به حدّی ست که با وی احوال پریشانی دلها نتوان گفت

6 بیماری من از اثر مستی چشمی ست درد دل من پیش مسیحا نتوان گفت

7 این آن غزل قاسم انوار که فرمود با عشق زتسبیح مصلا نتوان گفت

عکس نوشته
کامنت
comment