1 نی مهر تو در هیچ نگین می گنجد نی مهر تو در جان حزین میگنجد
2 جولانت خواهم اگر چه ، ای مرد حکیم در قالب گفتار همین می گنجد
1 عشن تو مرا توانگری آرد بر از دیده بلؤلؤ و ز رخسار بزر
2 با عشق توام عیش خوشست ، ای دلبر آری ز توانگری چه باشد خوشتر ؟
1 دوش در گردن شب عقد ثریا دیدم نو عروسان فلک را بتماشا دیدم
2 رانده بودم همه شب گرد زوایای فلک ماه را در فلک عقد ثریا دیدم
1 ای آنکه تویی نور دل و شمع روان تا بی خبرم از تو ، نه پیدا نه نهان
2 بی من تو بکام خویش ای جان جهان من بی تو چنانم که مبادی تو چنان