ای غمت آرزوی جان کسی از جامی غزل 990

ای غمت آرزوی جان کسی

1 ای غمت آرزوی جان کسی درد تو مایه درمان کسی

2 گر تو فرمان نبری درمان چیست نشود بخت به فرمان کسی

3 وه چه شمعی تو که روشن نکنی هیچ گه کلبه احزان کسی

4 از تو داریم فغان ها که چرا نکنی گوش به افغان کسی

5 آیت رحمتی ای ماه ولی کی فرود آیی در شان کسی

6 جان و سر در قدمت خواهم باخت ای ز سر تا به قدم جان کسی

7 گر تو این سرکشی از سر بنهی جان کشم پیش تو جانان کسی

8 جامی احسنت که این طرز غزل نتوان یافت به دیوان کسی

عکس نوشته
کامنت
comment