غمت آن روز که جا در دل ویرانم از صامت بروجردی غزل 34

صامت بروجردی

آثار صامت بروجردی

صامت بروجردی

غمت آن روز که جا در دل ویرانم کرد

1 غمت آن روز که جا در دل ویرانم کرد سیر از سیر و صفای گل و بستانم کرد

2 گرچه ز نار پرستی همه کفر است ولیک زلف زنار وشت خوب مسلمانم کرد

3 چه بلایی به سر زلف تو خفته است که باز یاد آن طره طرار پریشانم کرد

4 این همه غنچه داغی که ز دل سرزده است خنده‌ها بود که دل بر سر سامانم کرد

5 اینم از مرحمتت بس ز پی رد و قبول که سر خوان بلا عشق تو مهمانم کرد

6 دل بریدم ز تو اما چگنم با لب تو کز حق نمک خویش پشیمانم کرد

7 لطف جانان به من و بار گرانش (صامت) فرق این بود که پیش از همه قربانم کرد

عکس نوشته
کامنت
comment