1 ای نقش تو از دیده به دل جان بسته روی از دل و دیده تو بخونم شسته
2 از دیده و دل در غم تو شادم از آنک بر دیده نشسته و در دل رسته
1 هوای وصل جانانم گرفتست غم دلبر دل و جانم گرفتست
2 دل و دلبر نمی بینم چه دانی که چون سودای ایشانم گرفتست
1 می بنازد باز گوئی خطه هندوستان شکر حق گوید همی بسیار و هستش جای آن
2 هم حریمش روشنائی می دهد بر آفتاب هم زمینش سرفرازی می کند بر آسمان
1 آرامش و رامش همگان را بدر ماست بخشایش و بخشش ره جد و پدر ماست
2 گر در سهریم از جهت خلق سزد آن کین خفتن فتنه ز فراوان سهر ماست