هندوی زلف سرکشت با تو نشسته از سلمان ساوجی غزل 327

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

هندوی زلف سرکشت با تو نشسته روبرو

1 هندوی زلف سرکشت با تو نشسته روبرو حال مشوش مرا با تو گشود مو به مو

2 از همه سوی می‌دهد، بوی حبیب لاجرم می‌روم از هوای تو، همچو نسیم سو به سو

3 کرد ز سر حال من، مردم شهر را خبر ناله من که می‌رود، خانه به خانه کو به کو

4 بر لب جوی نیست چون، قامت او صنوبری باورت ار نمی‌شود، خیز به جوی جو به جو

5 بس که به بوی وصل خود، هر نفسی دمی زنم خون جگر نگر مرا، بسته چو نافه تو به تو

6 روی گل و بنفشه را باز چه می‌کنی به پا سنبل چین زلف آن، آهوی مشک بو به بو

7 من نه چو شانه کرده‌ام در سر طره تو سر از چه سبب نشسته است، آینه با تو رو بره رو؟

عکس نوشته
کامنت
comment